کد مطلب:235300 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

کرامت 20
آقا میرزا احمد رضائیان - از دوستان مورد اعتماد مؤلف - نقل كرد: دوستی داشتم كه بر اثر تصادم فلج شده بود و مدت دو سال در مشهد به سر می برد.

یكی از خدام ایشان را می شناخت كه دیر زمانی در مشهد مانده و برای شفا گرفتن به حضرت رضا علیه السلام متوسل شده است و هر شب به حرم مشرف می شود؛ شبی در حضور من - كه در رفت و آمد او با چرخ به حرم مطهر به او كمك می كردم - گفت: چرا برای شفا گرفتن خود اصرار نمی كنی؟ دو جریان برای تشویق ایشان نقل كرد:

1- یكی از سر كشیكها به نام حاجی حسین - كه شب در آسایشگاه به سر می برد - حضرت رضا علیه السلام را در عالم خواب دید كه در كنارشان سگ سفیدی



[ صفحه 162]



بود؛ امام علیه السلام به حاجی حسین فرمودند: بچه های این سگ در چاه افتاده اند: برو و بچه هایش را از چاه نجات بده.

حاجی حسین رفت و در صحن را باز كرد و سگ سفیدی را با همان مشخصات در پشت در، دید كه زوزه می كشد.

نزدیك رفت و به سگ اشاره كرد و گفت: برویم.

سگ به طرف پائین خیابان به راه افتاد و حاجی حسین را بر سر چاه برد و آنجا نشست. حاجی حسین از بالای چاه صدای زوزه ی بچه سگهای را شنید و به سگ گفت، همینجا باش تا برگردم.

ساعت دو بعد از نیمه شب بود در همان نزدیكی زنگ در خانه ای را زد؛ جوانی با لباس خواب، در را باز كرد.

حاجی حسین جریان سگ را برای او شرح داد؛ بعدا به جوان گفت: ریسمان و فانوس و كیسه گونی بردار و بیاور تا با هم برویم.

جوان آنها را آماده كرده آورد و با هم بر سر آن چاه رفتند.

جوان داخل چاه شد و بچه سگها را داخل گونی نهاده از چاه بالا آوردند و سگ به عنوان تشكر دمی جنبانید. سپس روبه من كرد و گفت: سگ وقتی بچه هایش در چاه می افتند می داند به كه باید پناه ببرد!! تو چرا برای شفا گرفتن خود ناله و تضرع نمی كنی؟